خدا مرحوم علامه امینی را غریق رحمت کند! ایشان این جریان را در الغدیر نقل میکند؛[1]
که در علم وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که کسی از
راه دور میآمد به دستنشاندههای سَقَفَی مراجعه میکرد و جوابی نمیشنید،
درباره معاد استخوانی از همان قبرستان گرفت آورد در محکمه همان خلیفه سوم،
گفت این استخوان سر همین مشرکین است که مُردند، کافر بود و مُردهاند؛ ما
که دست به این استخوان و به سر و جمجمه اینها میزنیم میبینیم که این گرم
نیست این آتش داخلش نیست! پس کجاست آتش قبر؟ آتش قیامت و اینها؟ آنها دیدند
که پاسخی برای گفتند ندارند بعد فرستادند خدمت حضرت امیر. بعضیها ادب را
رعایت میکردند وجود مبارک علی بن ابیطالب «کَالْکَعْبَة» است «تُؤْتَی وَ لَا تَأْتِی»؛[2]
اگر کسی کاری دارد باید حضور کعبه برود نه اینکه علی بن ابیطالب را احضار
بکند. بعضی این ادب را نداشتند، حضرت امیر را احضار میکردند. حضرت را
احضار کردند.