مدتهاست دستم به قلم نمی رود تا از رادیو بنویسم؛ رسانه ای که دوستش دارم و جوانیم را به پایش ریختم.
مدتی قبل دوست گرانقدر جناب باقر رجبعلی در یادداشتی که در «ایسنا» منتشر کرده بود از من گلایه کرده بود که چرا برای نقد برنامه های رادیو به اندازه نقد تلویزیون چیزی نمی نویسم. به آن عزیز حق دادم ، اما چه می توانستم بنویسم برای رسانه ی عزیزی که روز به روز در چشم مدیران رسانه ملی عزتش نادیده انگاشته می شد. از قدیم گفته اند حرمت امامزاده به متولی آن است.
من سالهاست که دیگر رؤسای رسانه ملی را متولی رادیو نمی دانم؛ چرا که خودشان به دست خود حریم رادیو را محترم نمی شمرند و فقط بر این رسانه ی نجیب مدیریت کرده اند نه تولیت داری! که تولیت با حرمت و احترام همراه است، نه اداره ی معمول یک مجموعه.
پس متولی رادیو کیست؟ به اعتقاد من رادیو یک تولیت متکثر دارد و آن رادیوئیهای واقعی هستند. رادیوئی واقعی ممکن است هیچگاه مدیر نشود اما حریم دار حرمت رسانه ی خویش است. رادیویی اگر مدیر شود هم پابند همان حرمتهاست و اگر از او بپرسی مدیری یا «رادیویی» می گوید «رادیویی»!
«رادیویی» کیست و رادیوئیها چه کسانی هستند؛ خود حدیث مفصلی است که در زمانی دیگر به آن خواهم پرداخت اما آنچه مرا پس از ماهها سکوت درباره رادیو دست به قلم کرد، انتصاب دکتر شاه آبادی به ریاست رادیو یا به قول تشکیلات سازمانی صدا و سیما ، معاونت صداست. تغییر دیر هنگامی که در این معاونت اتفاق افتاد کار را بیش از آنکه برای رادیوئیها دشوار کند برای خَلَفِ بانو «نسرین آبروانی» دشوار کرده است. بانویی که با تمام احترامی که برایش قائلم ، اما نمی توانم از این حقیقت به سادگی بگذرم که رادیو را بیش از پیش مهجور و مظلوم کرد، و این چنین بود که رییس رسانه ملی سرانجام تصمیم گرفت گوشه چشمی هم به این زاویه از صدا و سیما بیاندازد.
آن زمان که رادیویی ها منتظر بودند «دکتر علی عسکری» تصمیم های اشتباه «دکتر سرافراز » را اصلاح کند، رئیس رسانه ملی ترجیح داد دامنه ی تغییرات سازمانش را به همه جا ببرد الّا رادیو . دامنه ی تغییراتی که وی ایجاد کرد از سیما و شهرستانها تا فنی و فصای مجازی همه را شامل شد اما به رادیو نرسید در حالی که رادیو به نفسی تازه نیاز داشت. شاید هیچ گاه پشت پرده ی این ابقا و این نگاه نا امید کننده به رادیو بر ما فاش نشود اما آنچه مسلم است اینکه رادیویی ها به خوبی فهمیدند که در معادله تغییرات بنیادی صداوسیما محلی از اعراب ندارند.
اکنون کار از دست شده است ، اما آنچه بارقه ی امید را در دلم روشن کرده این است که بچه های رادیو پالسهای مثبتی از این چند روز مدیریت جدید معاونت صدا فرستاده اند. آنها هنوز امیدوارند و باید امیدشان را تقویت کرد. و همین باعث شد تا یک بار دیگر دست به قلم شوم و برای رادیو و رادیویی ها بنویسم. آنچه در قالب این مقاله خواهید خواند تلاشی است برای شناخت بیشتر همه ی علاقمندان رادیو به واقعیتهایی که درباره رادیو وجود دارد از خیلی دور تا خیلی نزدیک ؛ که بیش از هرکسی شاید برای معاون جدید صدا مفید باشد…..
شهروندی تهرانی تصویری جالب از بدل دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را در فضای مجازی منتشر کرده است.
در بعضی از آیات قرآن تعبیر ادای امانت یا عدم خیانت در امانت شده و در بعضی از آیات تعبیر به رعایت امانت شده است این دو تعبیر نشان دهنده این است که فرقی بین این دو وجود دارد می توان گفت که لفظ رعایت عام تر و جامع تر است که حتی شامل اداء امانت هم می شود به تعبیر دیگر وقتی که لفظ رعایت بیان می شود و گفته می شود امانت را رعایت می کنند چنانکه در ایه آمده لاماناتهم راعون شامل اداء امانت و همین طور محافظت و مراقبت کامل از آن می شود . بنابراین اگر کوتاهی در اصلاح چیزی که مورد امانت است باعث ضرر یا خطری بشود شخص امین موظف است که در اصلاح آن بکوشد پس رعایت امانت که گفته می شود سه کار را می فهماند :
یک حفظ دوم اصلاح و سوم اداء امانت . این است که لفظ رعایت عام است و جامعیت دارد ولی اداء امانت جزئی از مطلب را می فهماند .
گردآوری کننده: شهیدمنا روحانی مصطفی مرتضایی
مرد فقیری که گرفتار فقر و بیماری بود، با کمک امام زمان (عج) از مشکلات رهایی یافت و به دختر مورد علاقه اش رسید.
به گزارش ، این داستان در مورد فردی است که عاشق دختر همسایه شده بود. او برای رسیدن به عشقش هر کاری میکند ولی در آخر متوسل به درگاه امام زمان (عج) میشود، که با عنایت حضرت صاحب الزمان (عج) از بیماری نجات یافت و به دختر مورد علاقهاش رسید.
نکات بسیار تامل برانگیز در این داستان وجود دارد. از جمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت میتواند نصیب هر کسی شود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیا برای دیدار حضرت لازم نیست که حتما درخواست بسیار عارفانهای داشته باشی. ظاهرا کیفیت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اینکه هر چی میخواهی را خالصانه طلب کنی.
شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که شیخ محمد حسن سریره نام داشت. او در سلک اهل علم، مرد با صداقتی بود. بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی میکرد. حتی قوت و غذای روزانه خود را نداشت و بیش تر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف میرفت تا این که قُوت و آذوقه ای برایی خود تهیه کند امّا آنچه به دست میآورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانوادهاش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن، به سبب فقر و تهیدستی شیخ، به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود.
هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن ناامید شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رود تا بلکه حضرت صاحب الامر (عجل اللّه فرجه) را از ناحیهای که نمیداند ببیند و مراد خود از او بگیرد.