عکاسی = رنگ  و خطوط زیبا
عکاسی = رنگ  و خطوط زیبا

عکاسی = رنگ و خطوط زیبا

رگ خواب و نوستالژی یک ترانه ی قدیمی …


رگ خواب و نوستالژی یک ترانه قدیمی ، عنوان  دومین نقدی است که از فیلم رگ خواب در هنرلند منتشر می شود*. نقد حاضر از منظر روانشناختی جذابیت و ویژگی متمایزی از سایر نقدها بر این فیلم دارد.

فیلم رگ خواب یک روایت سینمایی در مورد شخصیت وابسته است، که آن را اول بار در جشنواره دیدم آن هم کاملا اتفاقی!

راستش تا قبل از اکران فیلم رگ خواب شنیدن ترکیب رگ خواب مرا به یاد ترانه ای قدیمی ای می انداخت که با هر بار شنیدنش ناخودآگاه با خود زمزمه میکردم: رگ خواب یار من و رقیب من میدونه! و فکر می کردم قرار است مثلث عاشقانه دیگری ببینم که واقعا جایش در میان لیست منتخب من برای ایام جشنواره نبود! به همین دلیل فیلم های دیگری را برای تماشا انتخاب کرده بودم. آن روز هم میان ترافیک شهری و شلوغی سانس ها؛ ترسیدم از دیر رسیدن و به همین خاطر بسیار زودتر از موعد رسیدم! دو راه بیشتر نداشتم. یا صبر میکردم تا شروع سانس بعدی یا همین  فیلم رگ خواب را به تماشا می نشستم. البته فیلم به لحاظ عوامل و بازیگر و نویسنده و کارگردان کم و کاستی نداشت اما به لحاظ اسم و عکسهای منتشره دچار نوعی پیش داوری شده بودم.

به هر شکل در آن سانس فیلم رگ خواب را دیدم و حالا چقدر خورسندم از آن روز و از آن اتفاق چون فیلمی را دیدم که حتی یک ثانیه اش هم تصادفی و از سر اتفاق ساخته نشده بلکه برای لحظه به لحظه اش تدبیر شده است. فیلمی که برای من به مثابه نمایش جلسات روان درمانی از ابتدا تا حصول نتیجه بود با این تفاوت که استاد مشاور این جلسات یک روانکاو نیست بلکه روزگار است که از قدیم گفته اند آدمی دو معلم دارد یکی آموزگار و دیگری روزگار و درسی را که با زبان خوش از معلم نیاموزی مجبوری با زبان ناخوش از دنیا و بازی هایش یاد بگیری.

قبل از هرچیز باید گفت که بانو لیلا حاتمی در این اثر بسیار خوش درخشیده و اگر آن شکنندگی بس ظریف و دخترانه را با دو تار موی سرگشته بر پیشانی و گونه ها به آن خوبی به تصویر نمی کشید شاید پیام فیلم هم به این خوبی به مخاطب منتقل نمی شد.

بانوی زخم خورده این فیلم زنی است که به تازگی جدا شده هرچند که خیلی پیشترها از نخستین کانون خانوادگی یعنی پدر و مادر نیز جدا شده است و اینک دومین طلاق عاطفی را پشت سر میگذارد. اینکه چقدر خسته و زخمی است محور اصلی فیلم نیست بلکه تکیه نگارنده بر تنهایی و بی کسی اوست. چه بسا زنان بسیار دیگری نیز در اطراف ما باشند که مهر طلاق بر شناسنامه ندارند اما تنها و بی کسند و بر اثر جدایی والدین یا بد سرپرستی مسایلشان دو چندان شده است. چنین افرادی بسیار زحمت می کشند تا با تلاش خود زندگی جدیدی را شروع کنند اما بسیاری اوقات خواسته یا ناخواسته در مسیر دیگری قرار می گیرند بی خبر از آنکه راهزنان طریق فقط به دنبال مال و ثروت نیستند بلکه بسیاری از سارقین ، دزدان روح و جان آدمی اند بی آنکه اسمشان یا رسمشان دزدی باشد.

البته که قصدمان تخریب یک طرفه آقایان نیست و با سیاه نمایی و مقصر جلوه دادن مردان در شکست های عشقی و روابط عاطفی نه تنها راه به جایی نخواهیم برد که از اصل مسأله هم غافل خواهیم ماند اما…با در نظر گرفتن مسایل فرهنگی کشورمان و قبول این واقعیت که در عرف جامعه ما انجام خیلی کارها برای آقایان راحت تر است تا برای خانوم ها و پذیرش این نکته که سنگینی بار طلاق در اجتماع کنونی ما برای زنان بیشتر است تا برای مردان؛ به این حقیقت هم خواهیم رسید که گاهی زخم زنندگی مردان در روابط عاطفی بیشتر است و این آسیبی است که حداقل برای جامعه شناسان و مددکاران جامعه امروز ما هنوز جای کار بسیار دارد.

  ادامه مطلب ...